نه ماه گذشت
سلام گل نه ماهه مامان دیروز بیست وشیش آذر ماه بود،آخرین ماه فصل پاییز و مهمتر از همه اتفاقات روز تولدت بود.روز تولد عزیزترین و زیباترین هدیه خداوند به من و بابایی.نه ماه عین برق و باد گذشت تو این مدت خوشیها و ناخوشیهای زیادی برامون پیش اومد. اول ماه نهمت تونستی بایستی که تا همین روزا همیشه سعی میکردی دستت رو به یه بلندی برسونی و روی پاهات بایستی و همش باید حواسم بهت میبود که کله پا نشی البته دو سه باری از غفلتم استفاده کردی و بد جور نقش زمین شدی .آش دندونی پختم و جشن دندونی هم برات گرفتم الان یه دندون سفید داری که داره قد میکشه .شیطون بلاتر هم شدی و یه عادت بد پیدا کردی که همش جیغ میزنی که باید از سرت بندازم.تو م...
نویسنده :
مامانی غزل
11:36